حال که دلبازی و دل می بری

بنشین مگو نمی بری

رها  نکن این دلباخته را

که ز اوای تو ساخته خویش را!

دریاب و ببین چه شده ای

معبود  و محبوب گیتی شده ای

کاش شود باز شود بینم رخ زیبای تو را

جز تو  کس نبیند روی خوش مرا

همه گویند ای تو  سودازده ی همیشه بیدار

مگر جهان بی او هم میشود پایدار؟

گفتم مگر دیدید مرا

خسبیده و بی خیال فردا؟

گفتند که ما دانیم که تو انی

شب ها تا صبح می سرایی

خموشیدم و راه خویش گرفتم

در پی من هی گشتند و گشتند!

امد از من خبری در سحری

که یافتیم عاشق ازرده ای

خدا داند که حال تو چه بود

در نیستی من دلدار که بود!

مرغان اسمان به حالمان گریه می کنند

شب و روز گلایه می کنند

خیالی نیست که دلدار که بود

کاش دل به انتظار من بود!

من دانم که انم؛تا صبح می سرایم

گر اید صدایم،یحتمل یاد تو ایم

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: