دنیای با تو

دوستش دارم...همین...


پروانگی

و این روز ،روز تکرار پروانگی من است..روزی که خودم را به چشمان مشکینش باختم و در بی کرانی لبخندش محو شدم..افسوس که شمع من با دگران میسوزد و من تنها پرروانه ای هستم از دیار عشاق تنها دل..در خیال خام خودم بنا بود شمعم را خودم بسوزانم..زیبا..ارام..و لطیف به لطافت برگ های بهاری..

خیالی نیست ،همین که بدانم در جایی امن میسوزد ارامم..چرا که من عهد بسته امدیگر خودخواه نباشم..

[ چهار شنبه 5 دی 1397برچسب:,

] [ 6:58 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

شعر محال

[ سه شنبه 29 خرداد 1397برچسب:مصدق,

] [ 13:32 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

خدا کجاست؟

دیگر امیدی ندارم...امیدی به این زندگانی تلخ ندارم...اویی که باید باشد نیست..اویی که باید باشد هیچ وقت نیست..او خداییست که سالها در یافتنش جان باخته ام..اگر می دانی کجاست چرا دست به دستش نمی کنی به من برسد؟ چرا دستش را در دست من بنده ی بیقرار نمیگذای؟

سجده کنم؟؟شده است تا ابد سجده می کنم..فقط بگو کجاست..کجاست خدایی که ساهل در پی یافتنش شیطان گلویم را فشرد..

من حتی گناه کردم!سر از سجده برداشته و اطراف را نگریستم،نبود که نبود..خدای من نبود..گرییستم..قافله را که خالی دیدم تا توانستم گرییستم..

افسوس نبود که بشنود..

دلم میخواهد سر بر زانویش بگذارم و یک عمر بگریم..اما نه تنها..نمیخواهم تنها بگریم..

کاش شبی از این شبها اغوش خدا نصیبم شود انگه دیگر رهایش نمیکنم..رهایش نمیکنم که اینطور غرق در جهان مادی من بشود و او را نیابم.

اه که چه بی رحم شده ام..چه بی خیر شده ام..مرگ بر من باد..مرگ بر منی که خدایم را گم کرده ام..خدایا کجایی؟کجای قصه ی این من مادی جا مانده ای؟؟کجا که هر چه طواف میکنم در خانه ات را نمی بینم؟

خدایا تو را میخواهم،بی انتها حضور نا متناهی تو را میخواهم.

 

[ سه شنبه 29 خرداد 1397برچسب:خودم,

] [ 13:2 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

هرچه باداباد

 

                                                    دل داده ام بر باد،بر هرچه باداباد 

                                                  مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد

 
                                                    آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
 
                                                       از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
 
"قیصر امین پور"
 

 

 

[ پنج شنبه 16 فروردين 1397برچسب:قیصر امین پور,

] [ 4:20 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

چشمانت

چشمانت مرا مدهوش میکنند

مست مستان  و درویش می کنند

دگر بار مرا عاشق می کنند

دیوانه و شیدا می کنند

رو بر گرداننده و زمین را نظاره میکنم

چندی از پس چشم نگاهی میکنم

می خندی و دلم هوایی میشود

می خندم و دلم حاشا می کند

چه خوش است زندگی کردن نگاهت

غرق شدن در چشمان سیاهت

هرم دستانت مرا اسمانی می کنند

فلک ز بحر وجود تمنا  می کند

که تو ای معشوق دلربا سوار بر دل این بینوا

نکند رها کنی دست این عاشق بی پروا را

نکند شبی شود سیه کنی اختران را

نکند سر به بیابان  گیری

که عاشق مجنون رود به پیری!!

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 16 فروردين 1397برچسب:خودم,

] [ 3:59 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

کاش ..

کاش ممنوعه نبودی....
تا ببینی من هم عاشقی را بلدم...
تا ببینی برایت چه میکنم...
کاش ممنوعه نبودی....
تا عاشقانه را من یادت بدهم ...
تا بی هوا بوسه بارانت کنم...
مرا محکوم نکن که عاشقت نیستم...
و یا عاشقی کردن را یاد ندارم...
من خوب بلدم....
جواب عاشقانه هایت را تمام داده ام....
اما در دلم...
در قبال هر حرفت گفته ام کاش میتونستم بگم ... دیوونتم لعنتی....
کاش ممنوعه نبودی برایم...
تا دنیا را بهشت کنم برایت...
حتی از خودت هم عاشق تر شوم....
 
#ای_ان_آر 
 

[ سه شنبه 8 اسفند 1396برچسب:,

] [ 1:39 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

دلت که بگیرد...

دلت که بگیرد، "دنیا" جعبه ی کوچکی می شود پر از باروت و خالی از هوا
آنقدر تنگ و کوچک و خفقان آور، که هر لحظه امکان انفجارش را به خودت راه می دهی...
دلت که بگیرد "زندگی" تُنگِ کوچکی می شود مابین دستانِ سیاهِ روزگار، و خودت را ماهیِ قرمزِ عاشقی می بینی که تنها و سردرگم خودش را به شیشه ی گِرد و بی زاویه ی تُنگِ ماهی می کوبد...
دلت که بگیرد، دیگر "جهانی" در کار نیست،
آنچه هست و نیست، "اتاقیست" با یک پنجره که درهایش، رو به خاطراتِ خیس و باران خورده باز می شود، و همان خاطرات گاهی به وسعت تمام دردهای روی زمین "آزارت" می دهد...
دلت که بگیرد، "دنیا" دندانِ پوسیده ای می شود در دهانِ بی کسی هایت، آنقدر سخت و دردآور ، که مُدام زُق زُقِ تنهایی هایت ، آرام و قرار را از سرت می برد...
دلت که بگیرد...
 
#مهسا_سجاد
 

[ سه شنبه 8 اسفند 1396برچسب:,

] [ 1:36 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

مرگ

مرگ برای من خوش است...
انگاه میتوانم هر چقدر که بخواهم تو را بنگرم...
حتی اگر خوب نباشم هم میتوانم هفته ای یکبار هم که شده تمام روز تو را داشته باشم...
بی انکه تو مرا ببینی....
بی انکه شرم کنم و یا بترسم از اینکه مبادا مرا ببینی و ترکم کنی....
میتوانم شبها که خوابیده ای، موهای براقت را نوازش کنم....
میتوانم در اینه باشم و به چشمان سیاهت خیره شوم....
و تو مرا نمیبینی ....
من یک روح خواهم بود...بی ازارتر از انی که در زندگانی ام بوده ام...
مرگ برای من خوش است...
شاید یک روز همینطور اویزان از لبه ی بالا پشت بام که خاک مرا در بر گرفته است،زمین مرا به اغوش بکشد....
یا شاید یک روز خیلی اتفاقی جلوی ماشینی بیفتم...
انگاه خشنود خواهم بود...
تو را به من خواهند داد...
شده است برای ساعتی...
شده است برای دقیقه ای..
دیگر وهم نخواهد بود...
تو هرگز مرا ندیدی...
سوختن من در فراقت را ندیدی...
جانم را داده ام تا تو را بنگرم و تو....
و تو گویی که خیالت نیست ...
خیالت نیست مرا چه شده است ....
حتی خیالت نیست من کیستم....
دیگر سخنی نیست...
مرگ برای من خوش است.....

[ یک شنبه 29 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 21:47 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

مادر زیبای من

ای تو مادر زیبای من...
گمان نکن که دوستت نداشته ام..
هرگز این چنین گمان نکن!
من تورا به زیبایی یک شب بی پایان دوست داشته ام.
تورا به زیبایی اشک ریختن در میان قطرات پی در پی باران دوست داشته ام.
به ارامی جان سپردن گل در خشکی بیابان.
ای تو مادر زیبای من...
گمان کن...
زمانی که میگویی جانم..دلم پر میکشد...
زمانی که میگویی دختر من...دلم پر میکشد...
گمان نکن...هرگز گمان نکن..که دوستت نداشته ام.
من تو را از هرچه انکه بود،بیشتر داشته ام..
از هر انچه که تا کنون سعی در بدست اوردنش داشته ام...
من تورا به زیبایی یک شب در ونیز داشته ام.
به گرمای فنجانی قهوه در پاریس...
ای تو مادر زیبای من...
تو تمام انی که تا کنون داشته ام...!!!

[ شنبه 28 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 21:0 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

زود هنگام رفته ای ..

تو زودهنگام رفتی...انقدر زود،که من هنوز پشت پاهایت جا مانده ام..
من هنوز دو لیوان چای می ریزم...
هنوز هرجا که می روم دو جای خالی میگیرم...
تو امدی..ماندی...دلم هوایی شد...گمان کردم تنها نیستم دیگر...
گمان کردم کسی با من است..کسی برای من است...
و ان زمان ک غرق در حسی مملو از خوشحالی بودم...تو مرا رها کردی...
هرگز فراموش نمیکنم...ان نسیم خنک را..که دلم را..که دلم را...کمی ارام کرد..
اکنون...ای تو فرشته زیبای من...به کجا رفته ای؟!..
میدانم همه چیز بی من زیباتر است..
 

[ شنبه 28 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 20:56 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

باران من

[ چهار شنبه 18 بهمن 1396برچسب:,

] [ 17:40 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

بعضی .‌..

بعصی چیزها عجیب زیبااند انقدر ک نمیتوانی راجع بهشان بنویسی یا حرف بزنی،فقط میتوانی حسشان کنی.

مثل مرگ در یک روز برفی 

مثل قدم زدن روی برگهای پاییزی 

مثل گریه کردن زیر باران

مثل داشتن تویی ک برای من نیستی...

و مثل زیبایی بی پایان تو هنگامی که لبخند میزنی^•^

[ یک شنبه 8 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 20:49 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

کوتاه

#من نه دل بستم،نه وابستم،من از عشق تو سرمستم

#ان زمان عاشقی،که ارزوهایت شود لبخند همیشگی او

#شبهایی بودند،که به انتظار گذشت عقربه های ساعت نشسته ام،ان شب ها،کند ترین ساعات عمرم بوده اند.

#دوستت دارم ای تو وهم دست نیافتنی من.

#هوای تو چه عاشقانه میکشد مرا.

#و من ناکام مانده ام درست شبیه جوانی که فریاد مرگ زود هنگام جانش را ستاند.

#چطور می توانند تنهایت بگذارند،ای تو ماه روشنی بخش شب های تار من.

#چه خوب است هوایی که تو در ان نفس میکشی.

 #فرق زیبایی برف و باران در این است که٬برف میماند و باران میرود.

[ شنبه 7 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 22:6 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

جان جانم

تو در نگاه من از هر انچه ک هستی زیباتری،انقدر زیبایی که اگر میدانستی به بازتابت حسودی میکردی.
تو با ان چشمان سیاهت چنان در من برق میزنی ک خورشید درمانده است.
تو با زلف های بی رنگت در من جان بخشیدی. با خنده های اسمانیت مرا در هوا معلق ساختی،گویی که انگار چیزی نیست،وهمی نیست دیگر در هیچ کجا.
من خیره در نگاه تو،تو خیره در نگاه من،اه که چه عاشقانه میگریاند این ناگفته ها همه را.
این شب ها دگر توانی نیست،به راستی سخنی نیست مرا،بازگرد ای جان جانم. 
انقدر به دنبال سایه ات دویده ام که شهر فرش شده است از رد پاهای بی قرار من.
گر هیچ نگفتم باید در چشمانم خیره میماندی،من با چشمانم حرف میزنم..
من از تو هیچ نخواسته ام جز یک اغوش گرم،جز یک لحظه نزدیکی..
تو مرا دوست بدار من جان خواهم داد..بازگرد ای جان جانم

[ پنج شنبه 28 دی 1396برچسب:خودم,

] [ 12:20 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

گاهی..

گاهی شدید خسته میشوم،از نگاه های دزدکیم،از انتظارهای بی ثمرم،خیالات مبهمم.

گاهی انقدر خسته میشوم که دیگر نمیخواهم از خواب بیدار بشوم.

و گاهی انقدر دوستت داشته ام که حاضر به بردگی ات بوده ام.

گاهی انقدر از انها بیزار بوده ام که قادر به کشتنشان در ان واحد شده ام.

گاهی انقدر به در چشم دوخته ام که از حال رفته ام.مرا توهم دیدار تو چنین مدهوش کرده بود.

و گاه و بی گاه رو به باغ نشسته ام و ارزوهای محالم را تزیین کرده ام، انطور که حتی خداهم به مهمانی دلم امد.

دو لیوان چای و نلبکی،دو عدد حبه قند شده بودند رسم مهمانی های من.

گاهی قدم میزدم خیابان های شهر را،خیره میشدم به مغازه ها و ما را تصور میکردم که چطور با دستهایی پر و خنده هایی حقیقی از انجا خارج میشدیم.

و حال تمام این گاهی ها شده اند گدشته ای که در اینده میکاومش...

[ پنج شنبه 21 دی 1396برچسب:خودم,

] [ 5:23 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

چشم هایمان

 ما سعی میکنیم احساساتمون رو پنهان کنیم،اما فراموش کرده ایم که چشمهایمان حرف میزنند.

 

 

[ پنج شنبه 21 دی 1396برچسب:,

] [ 5:14 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

تو

و من هر روز در مورد تو چیزایی یاد میگیرم(میفهمم)چیزایی که هیچ کس دیگه ای نمیبینه

 

 

[ چهار شنبه 20 دی 1396برچسب:,

] [ 4:45 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

مروارید شکسته

گاهی به امواج درهم گسیخته دریا چشم میدوزم و ارزو میکنم تو من و من دریا بودم تا میتوانستم انعکاس نگاهت را زندگی کنم.این،بی کران ترین موج دنیا میشد اگر زندگی چنین زیبا بود.

اما من ان مرواید شکسته در دل ان صدف نم زده ام.ان مرواریدی که روزی تو رهایش کردی،به روی شن ها افتاد و امواج بی تلاطم دریا خوردش کردند.حتی دریا هم از انچنان رفتنت به وجد امده بود. اما دریا است دیگر چه میتوان کرد؟و من درحالی که زیر ان نیروی عظیم به اعماق فرو میرفتم تنها به یک چیز می اندیشیدم،کجا میتوانستی باشی؟
شبها،روزها،با بادها،شن ها،جلبک ها و هر انچه که از بهر رفتنت به وجد امده بود و هر انچه که از روی محبت قصد در خلاصی من داشت زندگی کردم.

در حالی که از گرمای بی نهایت خورشید گویی که انگار بر اتش نشسته ام میسوختم،تو را تصور میکردم که چطور در میان پرتو های بی نظیر خورشید می درخشیدی.که چطور در تلاطم بی انتهای دریا مرا حمل میکردی.

ان شبها بدترینشان بودند.بدترین بدترین.

من هرگز به سفیدی تو نبوده ام اما ان شب ها انقدر با اب دریا شسته شدم که دیگر ردی از رنگی در من نیست.گاهی در ان شبها خودم را وادار به خوابیدن میکردم تا شاید تصور وجود تومرهمی شود بر زخم زدگی های دریا.تا شاید فراموشی ای از ان شب مرا فرا بگیرد.به خیال تو من محو شدنت را در تاریکی شب بر امواج برانگیخته دریا ندیدم،تو خیال کن که چنین است،اما من مرگ را به دیده،دیده ام.

حال، از ان شب ها فقط شکستگی در من و نم زدگی در تو مانده است.کاش زندگی انقدر زیبا بود که همان شب میشکستم با این دوحرف *دوستتت دارم*.

[ چهار شنبه 15 دی 1392برچسب:خودم,مروارید,

] [ 3:44 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

دیالوگ

[•یک نگاه کافیه برای احساس،برای دوست داشتن•]

[×تو زندگی روی دو تا ادم هیچ وقت حساب نکنید،یکی اونایی که قول میدن و میزنن زیر قولشون،یکیم اونا که ادم حسابشون میکنید×]

[¡قدرت بدون عشق هیچی نیست!]

[∆چون در اخر وقتی کسیو از دست میدی،تمام شمع ها،تمام دعاها،چیزیو درست نخواهند کرد،تنها چیزی که برات باقی میمونه یه جای خالی توی زندگیته که کسی که بهش اهمیت میدادی اونجا بوده∆]

[°من همینم که هستم°]

[*لبخندش یکی از اون لبخندای کمیابی بود که ممکنه چهار یا پنج بار تو زندگیت باهاش برخورد کنی*]

 

 

 

[ چهار شنبه 20 دی 1396برچسب:,

] [ 1:24 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

چه ازارم میدهد:)

میدانی چه ازارم میدهد؟!اینک میدانم هرگز دوستم نخواهی داشت و من چون کودکی کنار گلدان قهوه ای که تنها برگ در ان روییده است منتظرت مینشینیم،انقدر که گاهی احساس میکنم عقلم را از دست داده ام،و من باز منتظرت مینشینم و میدانی دگر چه بیشتر ازارم میدهد؟! انک من با هزار شوق به رویت لبخند میزنم و تو حتی نگاهم هم نمیکنی.
 
و سرانجام تمام انتظارهایم تو را خواهم دید با برقی از بازتاب ستارگان از دور روشنت خواهم کرد و تو در میان ان جمع ها انچنان لبخند میزنی که من خودم را در خودم گم میکنم.
کاش من هم سهمی داشتم از بهر دلتنگی های شبانه ام
 

[ دو شنبه 18 دی 1396برچسب:خودم,

] [ 10:55 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

دوردست ها

و من در دوردست ها،انجا که هیچ نمیزیست، میزیستم.

انجا درست دور از همه غم ها،سوگواری ها،از دست دادن ها،من گشتم،انجا را یافتم.

جایی درست در گوشه ای از ذهن مملوام.جایی درست در کنار خاکروبه ها،چوب های نم زده،شکوفه های خشک شده.

انجا همه چیز فرق داشت حتی ستارگان شب که در بی انتهایی اسمان غرق میشدند دربرگیرنده همه چیز بودند،همه چیز بی انتها متنهی بود به حسی نامتناهی.

ادامه در ادامه مطلببوسه


ادامه مطلب

[ دو شنبه 18 دی 1396برچسب:خودم,

] [ 1:3 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

اوهانا

           اوهانا یعنی خانواده،خانواده یعنی هیچ کس پشت سر گذاشته نشه و یا فراموش نشه

[ یک شنبه 17 دی 1396برچسب:خانواده,

] [ 22:34 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

پنهان

 

اون مثل ماه بود،بخشی ازش همیشه پنهان بود..

 

 

[ یک شنبه 17 دی 1396برچسب:ماه,

] [ 22:18 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

ناراحتی

                                                         

مردم از خودکشی نمیمیرند،اونا از ناراحتی میمیرند=)

[ یک شنبه 17 دی 1396برچسب:ناراحتی,

] [ 22:15 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

خویشتن

من خویشتن را از عشق فرسوده ام.

درخشندگی انها از این بود که من مدام به خاطرشان میسوختم و از ان خسته نمیشدم.هرشوری برایم نوعی فرسودگی از عشق بوده است،ولی فرسودگی دلپذیری.

از ترس انکه عشقی را از دست بدهم گاهی توانسته ام به غم و اندوه و دلتنگی ها و دردهایی که در غیراینصورت به دشواری تحملشان میکردم علاقه پیدا کنم.

باید دوست بداریم بی انکه پی خوبی یا بدی ان باشیم^^

[ یک شنبه 17 دی 1396برچسب:اندره ژید,مائدههای زمینی,

] [ 2:34 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

ادمهایی مثل ما

ادمهایی مثل ما فقط عاشق میشوند،کسی عاشقشان نمیشود.

ادمهایی مثل ما در حسرت صحبت با دلبرهایشان میمانند،کسی سراغشان را نمیگیرد.

ادمهایی مثل ما برای یک لحظه ملاقات تمام دنیایشان را میدهند،کسی توجهی نمیکند.

ادمهایی مثل ما فقط دل میبازند،کسی درکشان نمیکند.

ادمهایی مثل ما محتاج اند به یک اغوش محبت،یک دست عشق و یک نگاه دوست داشتن.

ما از دست میدهیم،از دست میرویم،و کسی پیدایمان نمیکند.

 

[ یک شنبه 17 دی 1396برچسب:خودم,

] [ 2:20 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

اخر روز

و در اخر روز باز من مانده ام،سرگردان،در ان کوچه ها،

غریب تر از خدا،غمگین تر از باران،سرد تر از دی،پر تر از لیوانی خالی.

و در اخر روز باز از خود میپرسم تنها مانده ام چرا؟!

و باز قدم میزنم،ترانه های زمین را،شبنم های درختان را،خاک گلدان ها را،تیغ گلبن ها را.

و در اخر روز باز از خود میپرسم برای چه میزیستم!

و من باد میشوم با هاگ ها همراه میشوم و در اخر روز در جایی دورافتاده،دور از همه انها،رها میشوم در قفس تنهایی بی انتهایم.

[ یک شنبه 17 دی 1396برچسب:خودم,

] [ 1:59 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

سراغاز

[~برای خواندن دلنوشته ها (خودم) را در قسمت برچسب وب سمت راست وبلاگ انتخاب کنید~]

 

[ شنبه 16 دی 1396برچسب:امیرخسرودهلوی,ابرمیبارد,

] [ 22:59 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

گلدان زنگاری

و من در کنار پشتی خاک گرفته مادربزرگ،خیره در تابلوی کج شده گوشه اتاق در بیغوله ای از شهر نشسته بودم.

با خود میپنداشتم به ارزوهایم خواهم رسید یا خیر؛اهنگ نم نم باران گوش مرا نوازش میکرد و من نغمهء خوش اوای خدا را میرقصیدم.

اسمان همچون دل سیه بخت من گرفته بود.در ان دود و دم شهر فقط میشد ابرها را دید.

در دور دست ها خانه ای میدیدم با چراغی قرمز،شاخه ای شقایق در گلدان زنگاری پنجره.

در عجب مانده بودم چراغ خانه قرمز چرا؟!

باران نم نم به خیابان خشکی زده میزد.دخترکی با چتری ابی چون رنگ اسمان صاف کوچه های بی روح را قدم میزد.

.......

 

ادامه در ادامه مطلب**


ادامه مطلب

[ سه شنبه 12 دی 1396برچسب:خودم,

] [ 1:30 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

سه حرف

[ پنج شنبه 7 دی 1396برچسب:قیصر امین پور,

] [ 15:43 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

خواهم رفت

      شعری که شمس تبریزی وقتی برای شیفتگی مولانا نسبت به او دشنام میدادند و او ترکیه را ترک کرد:

                                       خواهم اینبار انچنان رفتن                     که نداند کسی کجایم من

                                      همه گردند در طلب عاجز                     ندهد کس نشان ز من هرگز

                                      چون بمانم دراز،گویند این                     که ورا دشمنی بکشت یقین                                   

   

[ چهار شنبه 6 دی 1396برچسب:تبریزی,

] [ 19:30 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

من یک دخترم=)

من یک دخترم نه از انها که وقتی دلشان را میشکنید برایشان یک ابنبات بخرید و باهاتان اشتی کنند.

نه از انها که با کیف قرمز و کفش های تق تقیشان دل همه را ببرند.

نه از انها که بلند بلند بخندند و مردم دوستشان داشته باشند.

نه از انها که بوسه پدر بر پیشانیشان باشد.

نه از انها که مردم حرف هایشان را بزرگ بشمارند.

و نه از انها که اسمشان از سر زبانها نیفتد.

من یک دخترم دختری *که مرگ را زیسته است* =) 

[ چهار شنبه 6 دی 1396برچسب:شاملو,خودم,دختر,

] [ 17:54 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

ماه

[ سه شنبه 5 دی 1396برچسب:,

] [ 22:21 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

احمق..

در عشق احمقانه رفتار کن(احمق باش)

چون عشق تمام چیزیه که هست:) 

[ سه شنبه 5 دی 1396برچسب:مولانا,سودا,عاشق,

] [ 22:3 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

فرشته

__تعبیرش چه میتواند بود__؟

من خوابی دیدم :

دیدم که شهبانویی بودم دوشیزه،

فرشته نرمخویی در کار نگهبانی من.

غم ابله هرگز افسون نشده بود.

و من شب و روز می گریستم،

و او اشکهایم را می سترد،

و من شب و روز می گریستم،

و شادی دلم را از او پنهان می داشتم.

ادامه در ادامه مطلبلبخند


ادامه مطلب

[ سه شنبه 5 دی 1396برچسب:ویلیام بلیک,خارجی,

] [ 21:40 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

عشق

  برای دانلود اهنگ پیانو روی کلمه زیر کلیک کنید و اهنگ مورد نظر را دانلودکنیدچشمک

عشق

[ سه شنبه 5 دی 1396برچسب:قیصر امین پور,

] [ 21:33 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

و من ...

 و من در تنهایی،در شبی بی پایان،موسیقی ای بی متن،دلی بی کران از غصه های خاک گرفته،ذهنی مملو از خاطرات در هم پیوسته ام.

 

اسمان گرفته است،ابرها بهم چسبیده اند،باد به سرعت میوزد،برگ ها میرقصند،باران شر شر میبارد،پنجره ارام باز و بسته میشود و من در سکوتی تمام نشدنی جان میسپارم.

[ سه شنبه 5 دی 1396برچسب:خودم,

] [ 20:21 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

لبخند

لبخند

لبخندی هست که لبخند عشق است

و لبخندی لبخند فریب

این دو لبخند بهم می پیوندند،

در لبخندیکه لبخند لبخندهاست.

اخمی هست که اخم نفرت است

و اخمی اخم بیزاری

و اخمی اخم اخمهاست

که بیهوده می کوشیم تا فراموشش کنیم.

ادامه در ادامه مطلبلبخند


ادامه مطلب

[ سه شنبه 5 دی 1396برچسب:ویلیام بلیک,خارجی,

] [ 16:45 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

پیشانیت ...

[ دو شنبه 4 دی 1396برچسب:قیصر امین پور,

] [ 1:28 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

ان روز...

ان روز در ان کافه بی نور در ان کوچه بی روح فراقت را چه طاقت دل با چه شد از بهر تو راحت؟

 

 

[ دو شنبه 4 دی 1396برچسب:کوچه,خودم,

] [ 1:50 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه